Saturday, April 14, 2007

Molana . مولانا ....ای عاشقان













ای عاشقان


ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام--- زان می که در پیمانه ها اندر نگنجد خورده
ام
مستم زخمر من لدن رو محتسب را غمز کن---مر محتسب را و ترا هم چاشنی آورده ام
ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده ای؟---با زندگانت زنده ام با مردگانت مرده ام
با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته ام---با منکران دی صفت همچون خزان افسرده ام
ای نان طلب در من نگر والله که مستم بی خبر---من گرد خنبی گشته ام من شیره افشرده ام
مستم ولی از روی او غرقم ولی در جوی او---از قند و از گلزار او چون گلشکر پرورده ام
روزی که عکس روی او بر روی زرد من فتد---ماهی شوم رومی رخی گر زنگی نو برده ام
در جام می آویختم اندیشه را خون ریختم---با یار خود آمیختم زیرا درون پرده ام
آویختم اندیشه را کا ندیشه هشیاری کند---زاندیشه بیزاری کنم زاندیشه ها پژمرده ام
دوران کنون دوران من گردون کنون حیران من ---در لا مکان سیران من فرمان زقان آورده ام
در جسم من جانی دگر در جان من قانی دگر---با آن من آنی دگر زیرا به آن پی برده ام
گر گویدم :بیگاه شد رو رو که وقت راه شد---گویم که :این با زنده گو من جان به حق بسپرده ام
خامش که بلبل باز را گفتا:چه خامش کرده ای؟---گفتا :خموشی را مبین در صید شه صد مرده ام

با تشکر از پدر که پیشنهاد نوشتن این شعر ها را کرده اند

No comments: