Sunday, May 6, 2007

دو روایت از انوشیروان عادل و بزرگمهر


همانطور که میدانید بزرگمهر وزیر دانا و مدبر شاه ساسانی انوشیروان عادل بودکه جای تعریف نیست که چنان شاهی و چنین وزیری
در روایت است که روزی انوشیروان غادل با وزیر خود بزرگمهر و جمعی از سپاهیانش از کنار ویرانه ای می گذشتند که در آنجا صدای مرغان و جغدان بسیار بود از آنجا که بزرگمهر مشهور بود به دانستن زبان مرغان انوشیروان رو به بزرگمهر می کند که ای وزیر تو که زبان مرغان می دانی بگو که این سر و صدای آنان از چه جهت است؟.بزرگمهر می گوید:سرورم جغدان عروسی دارند و این سر و صدا به خاطر دعوای آنان به جهت تعیین مهریه عروس است. عروسون میگویند که داماد باید یک ویرانه را قباله عروس کند و دامادون زیر بار نمیروند و قبول نمی کنند و برای همین است که سر و صدای همگی آنان بلند است که ناگهان صدای جغدان قطع می شود.دوباره انوشیروان رو میکند به بزرگمهر و می گوید باز چه شد که همگی ساکت شدند.؟بزرگمهر می فرماید که داماد با دیدن شما و ما گفت : گر ملک این است در این روزگار--- خانه ویران دهمت صد هزار!.....برای همین است که دعوا تمام شد !.که با این حرف بزرگمهر شاه به فکر فرو میرود و از آنجا می گذرند

باز در روایت است که بزرگمهر وزیر اعظم هر روز صبح زود بیدار میشده و به کاخ انوشیروان می رفته و او را با این بیت شعر از خواب بیدار می کرده که به امور مملکتی برسد:سحر خیز باش تا کامروا شوی........روزی از روزها که انوشیروان از این وضع خسته می شود که هر روز صبح زود بزرگمهر او را از خواب با این بیت شعر بلند میکندو مزاحم او می شود چند نفر را پنهانی دستور می دهد که پنهانی در گوشه ای قایم شده و هر گاه بزرگمهر از خانه اش بیرون می آید به او حمله کرده و لباس های او را از تنش در آورند و او را رها کنند.ماموران چنین می کنند و آن روز بزرگمهر دیر تر از معمول به کاخ و حضور شاه می رسد.انوشیروان رو به بزرگمهر می کند و می خندد و می گوید چه شد بزرگمهر آن شعر خواندنت که سحر خیز باش تا کامروا شوی؟!پس چراامروز اینقدر دیر کردی ؟!بزرگمهر می فرماید:شاها ...شاها آنان که از من سحر خیز تر بودند باعث تاخیر امروز من شدند و موفق گردیدند!

خدا رحمت کند تمام مردان پاک .دانا.عادل و مدبر پارس زمین را
A.P.Shajiee
.

No comments: